...
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
یاران این زمانه هم چون گل انارند
از دور جلوه دارند نزدیک بو ندارند
قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال
مرده دلانند به روی زمین
بهر چه با مرده شوم همنشین
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نمانده بسی
نمیرند آنان که نازاده اند
نیفتند آنان که افتاده اند
دل از سیاست اهل ریا بکن خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
اگر از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
من رشته ی محبت تو پاره می کنم
شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم
آنچه بینی دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت همان بینی