...
منم آن شیخ سیه روی که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
ای دلبر من ای قد و بالات سه نقطه
ای چهره ی تو در همه حالات سه نقطه
گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
رد شدی از بغل مسجد و حالا باید
یا بچسبیم به تو یا به مسلمانی خویش
من رشته ی محبت تو پاره می کنم
شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم
اگر از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
بس طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان گنجشک پریده
چشم تو جنگل سبزی ست در آغوش خزر
آشنایند بـــه ایـــن منظـــره گیلانی ها
عکس لبهای تو را یک شب نشان دادم به ماه از همان شب رفته رفته هی هلالیتر شدهاست
از لب سرخ تو حرفی نزدم می ترسم
زعفران باد کند دست ِ خراسانی ها