...
خود نمایی کار ما را در گره انداخته است
قطره چون برداشت دست از خویش دریا می شود
شرمنده از آنیم که در روز مکافات
اندر خور عفو تو نکردیم گناهی
آسمان فرصت پرواز بلندیست ولی
قصه این است چه اندازه کبوتر باشی
کاش ذکری یادمان می داد من باب وصال
در مفاتیح الجنانش شیخ عباس قمی
با هر توانسته کنار آمده دنیا
با اهل هنر؟ آری ، با اهل نظر؟ نه
من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
قرار در کف آزادگان نگیرد مال
نه صبر در دل عاشق نه آب در غربال
مرده دلانند به روی زمین
بهر چه با مرده شوم همنشین
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نمانده بسی