...
مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز
جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی
تاجری مجلس تفسیر گذاشت
ابتدا فاتحه بر قرآن خواند
ای که از کوچه معشوقه ی من می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است
میخانه که باز است چرا حافظ گفت
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
از بال من مپرس که بشکسته بال را
دردیست گران به رشته ی تحریر نامده
یک بار اشتباه عزیزم صدا زدید
عمریست دل خوشم به همین اشتباهتان
نه شکوفه ای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان ز چه روی کشت مارا
تمام زندگیم صرف شعر گفتن شد
از آن زمان که شنیدم تو شعر می خوانی
بنده ی پیر خراباتم که لطفش دائم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
....